- حاضر کردن
- آماده کردن مهیا ساختن، حاضر آوردن بحضور آوردن
معنی حاضر کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- حاضر کردن
- آماده کردن، آوردن، از بر کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرا خواندن، حاضر کردن بحضور آوردن، امر بحاضر شدن دادن
ظاهر کردن، آشکار کردن
سخن کسی را راست دانستن باطنا تصدیق قول کسی کردن
فرا خواندن، خواستن، خواندن، فرا خواستن
ارندانیدن ریزش زدن انکار کردن منکر شدن کاری را
خوشیدن خوش گشتن، آگاهاندن فهماندن فهمانیدن
الفنجیدن فرا آوردن توزیدن ویندیدن جمع کردن فراهم آوردن تحصیل کردن، نتیجه گرفتن
بیرون دادن برون فرستادن
آشکار کردن، نمایان ساختن
به دست آوردن، فراهم آوردن
بیان کردن مطلبی برای کسی تا خوب بفهمد و دریابد، فهماندن
آشکار کردن نمایان ساختن، پتا کنیدن آشکار کردن
نحیف ساختن لاغر گردانیدن
فتوی دادن و نوشتن محضر: شعرم به زر نوشتند آنجا خواص مکه بر بی نظیری من کردند حاج محضر. (خاقانی)
روشن کردن آشکار کردن هویدا کرد، ثابت کردن
انکار کردن
Believe
Emaciate
Clarify
emagrecer
вызывать
esclarecer
верить
экспортировать
aclarar
einberufen
glauben