حاضر کردنحاضِر کَردَن آماده کردن، آوردن، از بر کردن ادامه... آماده کردن، آوردن، از بر کردن تصویر حاضر کردن فرهنگ فارسی عمید
حاضر کردن آماده کردن مهیا ساختن، حاضر آوردن بحضور آوردن ادامه... آماده کردن مهیا ساختن، حاضر آوردن بحضور آوردن تصویر حاضر کردن فرهنگ لغت هوشیار
حاضر کردن احضار کردن، به حضور آوردن، آماده کردن، مهیا ساختن، فراهم آوردن، فراهم ساختن، آموختن، یاد گرفتن ادامه... احضار کردن، به حضور آوردن، آماده کردن، مهیا ساختن، فراهم آوردن، فراهم ساختن، آموختن، یاد گرفتن فرهنگ واژه مترادف متضاد